سیاه قلم های مترسک دیوونه

تخلص ادبی " مترسک دیوونه"

تخلص ادبی " مترسک دیوونه"

سیاه قلم های مترسک دیوونه

یاران همراه :

مزرعه من سال هاست پا بر جاست
در چهار فصل سال

مترسک دیوونه در چهارمین روز از نخستین ماه چهارمین فصل سال زاده شد
نامش مجتبی گذاشتند
شعر که نه سیاه هایش را سال هاست اینجا مینگارد و دفتر پاره های دلش
مخاطبی غیر حقیقی دارد
به بزرگی و مهربانی تمام عشق ها
گاه خاتون و گاه بانوووو میخوانمش
او حریم امن مترسک دیوونه است
نباشد قلم مترسکی نیست .

مدتیست اسباب کشی کرده ایم از ( http://sotoudeh.blogfa.com ) به این سرا
در این سرا هستیم نامعلوم
و عشقمان
بی تاااااست
تا ندارد ....


قدومتان بر تیام مترسک

آخرین نظرات
پیوندها

۶۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سیاه قلم های مترسک دیوونه» ثبت شده است


دیروز

.

.

.

باران بارید

.

.

.

خیلی هم تند بارید

.

.

.

.

دلم تنگ شد اندازه ....... تمام بی اندازه ها

.

.

.

گرفت! 

آنقدر بدجور گرفت بود که هیچ لوله بازکنی هم به یاریم نیامد ...

.

.

.

.

من بغض کرده بودم ... غروب هم

.

.

.

آسمان گـــریـــست ! ولی من نتوانستم ...

در خود ریختم ...

بغضم کردم ...

.

.

.

و این نتیجه باران بهاریست برای من ، بی تو خاتونم

.

.

.

بغــــــــــــــــض













مجتبی ستوده | 18 فروردین 92 | باران ، حاصل بغض است !!!

پ ن : گوش کن دنیا / نفسم هم بگیرد بی تااااااا دوستش دارم حتی اگر هیچ وقت نباشد

مترسک دیوونه


توهم های واقعی مزرعه!

از دلتنگی های مشکوک 
به شک های

و باز دلتنگی....

برای من و مخاطبی که عشق را به من آموخت ... !!!
مخاطبی که نامش نهادیم خاتون ...

برای بدترین حس های زندگی...
جدایی و جدا ماندن هااااا
آدم های بیدار ولی خواب !

و هنوز مترسکی که بلند بلند به تمام دنیاشان میخندد
به باورهایشان که انکارش میکنند

و میخندد

به آنانی که در پی هیچ ها و پوچ ها بودند روی تختت گریه میکنند!







مجتبی ستوده | 11 فروردین 92 | در پی هیچ و پوچ ها

پ ن : سفرگراف نوروز 92 ( تصویر پست )

مترسک دیوونه

یک !


از منِ مترسک برای بی رحم ترینِ این روزها...

یک ساله ترین اتفاقِ افتاده !

.

.

.

یک......همش یک!

 

یک خیابان

یک سیگار

یک قهوه

یک تلخی ، یک دیدار ، یک هم دم

یک فریاد ، یک شعر

یک تخت خواب پر از تنها ...!

یک من ، یک تو!

یک خاتون...

و یک ذهن نامرتب.......

یک انتظار

یک دلتنگی

یک نفهمی........

همش یک !

مـــــــثل......

یک شب !

یک شب ، یک دیوار ، یک قاب عکس ...


یک من، یک تو !

همش یک

همش یک

همش یک


همش یک.....!









مجتبی ستوده | 11 فرودین 92 | یک های یک مترسک

مترسک دیوونه

هدیه 

از طرفِ منِ مترسک برای کسی که یک سالَم رو پر کرد...!
کسی که نیست!
.
.
برای تو ...
.
.
برای تو در این روزهای بی خاطره

.
با بدترین خط دنیا

.
دنیایی که واقعا زیبا نیست...
.
.
گاهی مجبوریم...
گاهی محکومیم به این که خودمون رو خر کنیم!
با کمترین دلخوشی ها
مثل تو ، که هستی!
باش
باش
باش
باش
فقط
فقط
فقط
با
من
باش ... 






مجتبی ستوده | 11 فروردین 92 | هدیه از مترسک به خاتون

مترسک دیوونه

جا مانده هایی از مجتبی
که دیر یادشان افتادم...

( رفتن ، ماندن ، نبودن ، 25 هر ماه ، خاتون ، فندق ، من)

با مخاطب
بی مخاطب.......

برای خودم
برای تنهایی های خودم ...

رفتن های بی برگشت برای هیچ یک پوچ بزرگ
ماندن های چون مترسک ، استوار و با یک پا
نبودن هایی که بودنش آرزوست
25 های تلخ و درد آور
خاتون الهه زیبای من ، رویایی شیرین
فندق ، تنها دل خوشی این روزهایم
من، منی نمانده







مجتبی ستوده |11 فروردین 92 |  جا مانده های مترسک

مترسک دیوونه
گــــــــــــــــاهی سکوت میکنم
میشینم روبروی صفحه مانیتور 
خندم میگیره 
تو این مانیتور چقدر هم درد هست 
حالا این همدردها
کدوم گوری هستند تو دنیای واقعی ؟نمیدونم!!!
اما من فکر میکنم همه ما داریم نقش بازی میکنیم.
همدرد نیستیم 
میخوایم نقش همدردارو بازی کنیم
خنده داره نـــــــــــــــــــه 
شما هم بخندید








مجتبی ستوده | شهریور 91 | همدردی

پ ن : همدردیاتون تو حلقـــــــــــــــــم :))
دوست حکیمی داشتم که میگفت : درد دل هاتون برای کسی نگید چون شاید شما فراموش کنید اون درد ها تون ولی اون هرگز فراموش نمیکنه و به وقتش خودش میشه درد .

مترسک دیوونه

بانو

وقتی موهای بلندت در کویر زیر نور مستقیم آفتاب برق میزد ادیسون کجا بود که تو را کشف کند

وقتی باد از زیر موهایت میگذشت و مست کمی جلوتر گردبادی راه می اندازد که شتر ها راه را گم میکنند خدای بادها کجا بود که خدایی کند بر باد 

وقتی دستانت را گشودی و هر انچه در سینه داشتی رها کردی . من گوشهایم نمیشنود ولی حتی اگر فریاد هم نزد باشی می دانم . صدایت را همه کهکشان ها شنیدن که تو بانوی آزادگی هستی . آن زمان ملکه تئودرا کجا بود 

بانو کاش اجازه داشتم نور خورشید بودم تا بر صورت ماه گونه ات می درخشیدم تا گرمایم در برابر گرمایی وجودیت کم بیاورد .


کاش من جای همه این ها بودم .

کم می آورردم ولی در برابر تو  کم اوردن چه حالـــــــــی دارد





مجتبی ستوده | تیر 91 | بانو آندروماک


پ ن :  تقدیم به دوست هنرمندم یکتا کریمی عزیز

مترسک دیوونه

میخواهم مدتی منزوی شوم

گوشه ای بنشینم

به رسم قدیم بنویسم در سر رسید باطله سال های قبل

بنویسم

خوانده نشوم

میخواهم مدتی بنویسم ولی نخوانمش

نیستم


مخاطب خاصم ...

خاتونم را میگویم

مدتی میخواهم بنویسم و شاید ...

نمیدانم ، من میخواهم سکوت کنم

منزوی باشم

مثل ، مترسکی که در زمستان در مزرعه تنها، سکوت اختیار کرده


میخوام به انزوا برسم

منزوی ترین شوم

من باشم یار

یار

یار


شاید باز نگردد مترسک به مزرعه

پس ای پرنده ها همه گوش کنید

پر بکشید و بروید

این مزرعه دیگر زمستانش رسیده


صدای بوق ، بوق 

نبض

و بوی الکل


بوی بیــ....

من بارانیم


اینجا نمیبارم

میروم آن بالا

خیلی بالا

آنجا میبارم


میبــــــــــــــــارم که هیچ کس را خیس نکند

بارانم

سرما نخورد

عفونی نشود


باران نمیشوم که دیگر کسی

عاشق شود


به بهانه ی باران

من به انزوا

میــــــــ ــــــرم



همیـــــــــــــــن








مجتبی ستوده | من در پی انزوام یک انزوای بزرگ | 19 دی 91 ویراست جدید 22 دی 92



--------------------------

پ ن : کلبه تنهایی مترسک سلام


پ ن : اگر هستم و میخندم فقط و فقط برای وجود خاتون است / اگر نبود همین امید محالش من هم نبودم / میخواهم مدتی طولانی یا کوتاه سکوت کنم / قسم به عشق در سکوت بیشتر عاشقت هستم خاتونم بیشتر

مرا ببخش و حلالم کن

تلخم ، مثل لیمویی که قاچ شد و نخوردنم / تلخ شدم

زهرمار شدم

ببخش مرا خاتونم 

انزوایم در انتهای یک کلبه است ، کلبه ای رو به تاریکی / یا تغییر میکنم و می آیم یا بدون تغییر نمی آیم و نمی نویسم

دعایم کنید

از همین حالا

دلم تنگ میشود برای نوشتن

میخواهم بنویسم

میخواهم آسوده خاطر بنویسم

همین

بدرود

مترسک دیوونه
لابد تقدیر که می‌گویند
همین استــــ

همین خواب‌های
 بی قرارم استـــ

همین گونه‌های نم دار و ...
شوره زده از اشکهای بی‌صدای من

همین ابروهای گره خورده
از نگاه های عمیق در جاده ی انتظار


شاید هم
همین چشم های خاموشم
و گرفتن خیالی دستانت است
و حس ، حس داغ حرم نفس هایت
که با هر بار حسَش
شکنجه می‌شوم
و تا سپیده دم
عشق مینوشم و مست میشوم
و در وقت صبح
باز تو نیستی
و من تنهایم







مجتبی ستوده |27 دی 92 | لابد تقدیر که می‌گویند همین استــــ

پ ن : چه کسی می‌داند تقاص چه چیز را من به چه کسی پس می‌دهم؟
مترسک دیوونه


یکی از مسائل بغرنجی که امروز پیش روی مدافعان حقوق زن در سراسر جهان قرار دارد. ادامه روش رو به افزایش عمل ننگین و شرم آور کتک زدن زنان در سراسر جهان میباشد. که البته این نوٍع ضرب وشتم وحشیانه و غیر انسانی تحت ضرب و شتم از سر خشم و نزاع مورد بحث این آیات نیست.

بنا بر شهادت تاریخ زن در طول تاریخ و عرض جغرافیا در بین تمام اقوام و ملل و بنام باورهای مختلف و حتی در بین پیروان ادیان توحیدی تحت ستمهای مختلفی قرار گرفته و میگیرند.


علمای علم، جرم شناسی این گروه را به دو دسته تقسیم میکنند.


گروه اول- مردانی هستند که در هنگام بروز خشم زنان را مورد آزار فیزیکی قرار میدهند. و آنها را به اصطلاح کتک میزنند. بکار گیری این روش غیر طبیعی و غیر انسانی در چشم و دل خداوند و باورمندان به انسانیت مطلقا حرام میباشد.


گروه دوم- بر عکس گروه اول ، معدود زنانی در سراسر جهان و در بین ملل و اقوام مختلف وجود دارند که قبل از وقوق عمل جنسی و به منظور بر خورداری و دستیابی و  کامیابی هر چه بیشتر خود تقاضای اعمال خشونت و ضرب را میکنند جای تاسف بیشتر اینجاست که :


اولا : به این دسته از زنان باور را خورانده اند  که شما با این بیماری مادر زادی !!! بدنیا آمده اید.


ثانیا:  استمرار در تقضای این خوشونت از طرف شما نه تنها بلا مانع هست. بلکه  شما محکوم به پذیرش این سرنوشت محتوم هستید.


اما قرآن بر خلاف ان باورهای غلط و ناروا در این دو آیه به ما چنین می آموزد.


که در روابط زناشوٍئی استفاده از سکس  بعنوان مظهر عشق، یکی از پایه های استحکام ، این رابطه خواهد بود.


و نه تنها در این رابطه هیچگونه سانسور، نباید وجود داشته باشد.بلکه در صورت بروز چنین ناهمگونی با رهنمود قرانی میتوانید به بهترین روش سکس برابر با خوشونت را به سکس برابر با مظهر عشق تبدیل کنید.


 


و اما آیه مربوطه


 


آیه 34 سوره نساء:  الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلى‏ بَعْضٍ وَ بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ فَالصَّالِحاتُ قانِتاتٌ حافِظاتٌ لِلْغَیْبِ بِما حَفِظَ اللَّهُ وَ اللاَّتی‏ تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَ اهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضاجِعِ وَ اضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَکُمْ فَلا تَبْغُوا عَلَیْهِنَّ سَبیلاً إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلِیًّا کَبیراً.


مردان سرپرست زنانند به سبب آنکه خداوند برخی را بر برخی دیگر ( مردان را بر زنان در نیروی فکری و روانی و جسمی ) برتری بخشیده ( و از این رو ولایت امر جامعه را در رتبه نبوّت و امامت و ولایت انتصابی از جانب معصوم ، از آن مردان قرار داده است ) و نیز مردان سرپرست همسران خویش اند به خاطر آنکه از اموالشان ( برای زنان ) خرج می کنند. پس زنان شایسته مطیع و فرمانبرند و به پاس آنکه خداوند ( حقوق آنها را ) نگه داشته آنها هم ( در غیاب شوهر حقوق و اسرار و اموال او را ) نگه دارنده اند. و زنانی که از نافرمانی آنها ( نسبت به مسائل معاشرت ) می ترسید ( نخست ) آنها را موعظه کنید و ( بعد ) در خوابگاه از آنها دوری نمایید و ( اگر سود نبخشید ، در محدوده دستور شرع ) آنها را بزنید ، پس اگر از شما اطاعت نمودند ، دیگر بر ( آزار ) آنها راهی نجویید ، که همانا خداوند بلند مرتبه و بزرگ است. 




شاید درتاریخ بعد از نزول قرآن کریم این یکی از جنجال برانگیزترین آیات قرآن هست.


که بیشتر بخاطر وجود دو کلمه در آیه این همه جنجال را بر علیه این آیه و بعد قرآن و اسلام بپا کرده.


یکی قوامون هست. و دیگر کلمه واضربوهن.


پیشینیان قوامون رابه مسلطون تحویل کردند. و سنگ زیر بنای این جنجال را گذاشتند. 


پسینیان به دو کار پرداختند که آنها نیزآمدند ابرویش رادرست کنند،چشم های زیبای اورا نیز کورکردند.


پیشینیان ترجمه کردند، که مردان برزنان فرمانروا، ومسلط هستند. و دیری نپایید که زنان به مکتب و مدرسه رفتند و از خود سوال کردند که قوامون که مسلطون نیست …. 


پسینیان دست بدامن ترجمه های مختلف شدند که مردان مدیرند اداره کننده اند و…. وتا حدودی دل شکسته زنان را تعمیر کردند. 


اما آنها نیز در واضربوهن ماندند که بزنیدشان. یکی گفت فریادشان بزنید. یکی گفت تحریم اقتصادیشان کنید. ودیگری گفت با مسواک و یا برگ ریحان بزنیدشان.


برمیگردیم به خود آیه و تلاش می کنیم کلمات را با خودشان ترجمه و همراه و همسو کنیم و بعد به یکی از پیجیده ترین معضل های اواخر قرن بیستم و آغازین قرن بیستیکم بنام واضربوهن بپردازیم.


ترجمه


 مردان ” همه مردان در سراسر جهان از ه رنژاد، ملیت ،رنگ و مذهب و پیرو هر تفکر و اندیشه و دینی که هستند. قوامون  ، قیم ، تکیه گاه ، ستون نگهدارنده ،  مدیر ومدبر علی النساء، بر زنان با تمام مشخصات فوق که برای مردان برشمردیم. بمافضل الله. بخاطر به آنچه برتری و زیادت هایی که خداوند در طبیعت خلقتی مردان قرارداده که البته این فضل و برتری نه ازنظر حقوقی که البته درحقوق انسانی همه باهم برابریم” ( آیه اول سوره نساء). و بیشتر به توانایی های جسمی و غیره می باشد را دارند. مجددا یاد آور میشوم این تفضل تحت هیچ شرایطی مانع از برخورداری از آزادیهای خدادای به موجود زن نخواهد بود  و این تفضل وبرتری تنها در راه و رهگذر ارائه و تقدیم عشق و  انفاق و فداکاری و تهیه وسائل آرامش وآسایش بیشتر مردان بر زنان خواهد بود. و نه اسباب اعمال زور بر آنها.


 و این تفضل وبرتری برای زنی خواهد بود، برابر با مظهر عشق ،  لطافت ، زندگی و  سازندگی و منشاءحیات و خزینه خلقت. وچون زن و مرد از نظر خمیر مایه خلقت اولیه ( من نفس واحده ) باهم برابرند. وباتوجه به اینکه(نسائکم حرث لکم ) یعنی که  زنان مزرعه و  گلستان و منشاء آغازین خلقت وحرث مردانند. ومردان تنها وسیله حرثند و درخدمت حرث. درنتیجه بعنوان یک مرد قوام با همه برتری هائی که برشمردیم بماانفقو من اموالهم  یکی از آن وظائف قوام بودن همین پیش کش ها یعنی تامین هزینه زندگی و وسائل آرامش و آسایش زنان هست .که یک مرد منفق، قوام باطیب خاطر، تحت عنوان مهریه و تامین هزینه زندگی و دیگر هدیه های دوران زیبای ازدواج از اموال خود برای رفاه و آسایش همسرو همفکر و زوج خود انفاق یعنی پیش کش می کند. که یک امر واجب برمردان نسبت به زنان همین تامین هزینه اقتصادی زن درتمام طول عمر او خواهد بود.


 این تااینجا وظیفه یک مرد قوام منفق را تعیین می کند. که بر او واجب و لازم الاجرا میباشد. و اما ببینیم چگونه زنی را بایست که در کنار مردی بامشخصات فوق قرارگیرد و حالا در دنباله آیه ببینیم آن زن را زنی را که مردی با آن مشخصات فوق، با تمام وجود و در هر شرایتی وسیله آرامش  و آسایش او را فراهم میکند می بایستی چه صفات بر جسته ای را دارا باشد.




فالصالحات پس  . لطفا بکلمه پس  خوب توجه فرمائید. که یک حرف کلیدی است پس حالا که من زن که همسر یک مرد قوام منفق هستم. حالا وظیفه من چیست ؟ 


میفرماید پس اولا : این زن باید صالح باشد ،  نیک باشد ،  اهل صلح و آرامش باشد دربرابر مردی که زندگی او و بچه های او را تامین می کند. برای آنها صلح و آرامش در این خانه فراهم کند.


بسیار حائز اهمیت هست که به بکار گیری و استفاده از لغات را در این آیه در نظر بگیریم تا بهتر و بیشتر به اهمیت مقام و نقش زن در اداره یک خانه و خانواده در قرآن پی ببریم.


اگر یک زن نقش فوق العاده مهم و با ارزش خودش که بر قراری صلح و آرامش در خانه و خانواده میباشد را بنحوی احسن ایفاء نکند مرد هرچه هم که بخواهد و تلاش کند که شوهری قوام و انسانی انفاقگر باشد. قطعا پرداختن به این کار مهم بدون برخورداری از یک آرامش درون خانه ای که منحصرا این هنر را آفریدگار نظام هستی در وجود ایثارگر و آرامشبخش موجودی بنام زن قرار داده است امکان پذیر نخواهد بود.


 


قانتات فرمانبران. فرمان از چه کسی؟


این تقسیم و اجرای امور خانه و خانواده که یک طاعت کورکورانه و نظامی نیست.


اینجا بحث از دستور و فرمان ما فوق به مادون نیست.


آنهم پس از بکارگیری کلمه زیبای فصالحات که قبل از این بمعنی آن پرداختیم


یک زن، صالح و صلحجو و آفریدگار آرامش در خانه و خانواده بدون چون و چرا و بمنظور جلو گیری از هر تنشی در درون این خانه به آن شوهر قوام منفق اطمینان میدهد که امر خیرخواهانه تو همسر تلاشگر من  بر دیده عشق انجام خواهد شد. و من همسر تو و تو مردی که برای بهتر زیستن من و فرزندانمان از هیچ فداکاری و انفاق دریغ نمیورزی نیز از هیچگونه قنوتی روی گردان نخواهم بود. 


 


حافظات، حفظ کننده ، نگهدارنده  ، پنهان کننده هست .  حافظ چه چیزی؟ آنچه راکه خداوند هستی بخش تنها در درون وجود موجودی بنام زن بعنوان یک افتخار قرار داده. حافظ، و نگهدارنده تمام اسرار درون این خانه. حافظ ناموس تو ، شرف تو، مال تو ، فرزندان تو ، و آنچه که تو مرد قوام، منفق، را شاد میکند. 


 


حافظات للغیب.  حافظ انچه در نهانخانه دل این همسر و این خانه میگذرد. ا


حافظات للغیب بما حفظ الله حافظ همه اسرار این مرد و  این خانه و این خانواده  حتی حافظ آن ناهمگونی ها ودردهای ناخواسته درونی خویش.


واللاتی تخافون نشوزهن چقدر جالبه من تصور میکردم تنها کوهها بر اثر فشار و نا همگونی های درونی منفجر و از هم می پاشند.


ولی امروز مرد این خانه نیز ازآن گل همیشه متبسم خانه عطر همیشگی و حیات بخش را استشمام نمی کند. چه شده است؟  تنها برای نداشتن یک تبسم؟ و این همه زلزله درافکار؟


این مرد هرگز فکر نمیکرد روزی فرار رسد که بجای آن تبسم خدائی و مراسم و آئین عطر افشانی بوئی از نشوز ( نافرمانی و ناسازگاری کردن زن با شوهر) هم درخانه ما خواهد پیچید!!


           


واللاتی تنها آن زمانی که تخافون ، ترس و واهمه از نشوزهن عجبا هنوز که خود نشوز فران رسیده. این تنها بوی نشوز هست که این همه ولوله برجانت انداخته. چرا دست وپایت را گم کردی ؟؟


به قرآن پناه ببر.


فعظوهن، در این شرایط ، که هنوز بفرارسیدن خود نشوز مطمِن نشده ئی ، موعظه اش کن ،  وعظش کن ،  بسراغش برو از او بپرس چه شد که امروز آن استقبال و بدرقه حیات بخش را هدیه راهم نمی کنی؟ آیا د رآن قوام بودن و منفق بودنم کوتاهی کردم؟ درنهایت آرامش همه این سئوالها را ازهمسرت جویاشو.


به او بگو من که هنوز برسرقول قوام بودنم هستم .  من جانفشانم  ، پیش مرگم ، موعظه  اش کن .ازآن خوبی های اولین روزهای، اولین  زندگی برایش بگو امروز همسر تو از هر زمانی بیشتر بشنیدن حرفهای آرمبخش، و زیبا و پند آمیز نیاز دارد. آنقدر برایش حرف بزن تا شاید به درد درون او پی ببری. حالا اگر موعظه در او اثر نکرد.


 وهجروهن فی المضاجع . به زیبائی استفاده از لغت در فصاحت و بلاغت قرآنی توجه کنید. نمی گوید ترکوهن. ترکشان کنید. چون اگرترکش کردید به دیگری پناه خواهید برد وشاید که پس ازترکش هرگز باین خانه و کاشانه برنگردید. 


می گوید هجرت کنید درهجرت همیشه جای بازگشت هست. راه بازگشت بسته نیست  ، هجرت  کنید. ازچه ؟ از همه معاشقه گریها.  


فی المضاجع یعنی جمع ضجوج هست .نه که اطاق خواب را ترک کنید.بلکه شما هردو باید حافظ این اسرار باشید. این بزرگترین سر بین شما دو نفر هست.  همه این کارها باید در درون این اطاق و دور از نظر دیگران  وفقط بین شما دو نفر مطرح شود.


 


اکنون نشوز ظاهرشده و دیگر ترس از نشوز نیست. دیگربحث عدم هدیه تبسم نیست. نشوز فرارسیده. حالا تنها معاشقه ها را متوقف کن  . اما قوام بودن و انفاق ازطرف مرد هنوز ادامه دارد و برسرجایش محفوظ و محترم هست و لازم الاجرا.


 


با پوزش ازاینکه بحثم را اندکی رها میکنم می بایست که کوتاهی ارتفاع وجودی فهم و درک جناب فروید ونحله های او را که معتقد بود :  به مبتلا بودن زن بیک بیماری مادر زادی هست را  بقلم جناب ابوالحسن بنی صدر ( خارج از دید سیاسی ) در کتاب "زن وزناشوئی" ایشان از صفحه ۱۰ تاپایان صفحه ۵۵ بسپارم ….


 


واما ادامه نگرش بر آیه ها


واضربوهن،حالا بزندشان.  اما چطور و چرا؟.


اما قرآن چه می گوید؟  قرآن می گوید این یک عارضه و معضل اجتماعی است .


که در دوران طفولیت برآن طفل معصوم کس یاکسانی دانسته یا اکثرا نادانسته تحمیل کرده اند. و قطعا این زن با این ناهمگونی درونی بدنیا نیامده . 


قرآن بجا میگوید در سومین و آخرین مرحله که مرحله فرارسیدن خود نشوز هست تنها برای تشخیص آن عارضه فقط یکبار " تکرار میکنم فقط یک بار . "


چون تکرار آن تنبیه ، پس بشتر از یکبار ، زن را معتاد به پذیرش زور می کند و میشود ان فاجعه ای که امروز اینگونه زنان که از ان نا همگونی درونی و نه بیماری مادر زادی با آن رو برو هستند رنج میبرند. میگوید “  فقط یکبار به هر وسیله ئی که آن زن عارضه مازوخیسم را بروز دهد بزور متوسل شوید. ولو مجبور شوید که او را مورد ضرب  قراردهید .


چرا می گویم یکبار چون قرآن می فرماید. واضربوهن  برنیدشان فان اگر، اطعنکم  اگراطاعت کردند . یعنی نشوز را رها کردند و آماده تحصیل و کامیابی جنسی شدند پس تشخیص درست بود.  فلا تبغو  “  به حرف لا ،که لای دستوریست توجه کنید !!!


 


پس مجوئید علیهن برایشان سبیلا دیگر از این راه نروید   ادامه این راه این زن را بر درخواست تنبیه قبل از سکس فعل پذیر و معتاد می کند. واستمرار این راه به او می باوراند که این سرنوشت محتوم اوست. که هر آینه خواست از یک حق طبیعی خود بنام برقراری سکس لذت ببرد. حتما اول باید تنش ،  آن تنی را که برای نوازش مرد خلق شده. به شلاق های مرد بسپارد. واز طرفی ادامه این امر مرد رانیز به زورگوئی معتاد می کند. و اکنون که بایکبار ضرب که صرفا و فقط برای تشخیص این عارضه بود فهمیدید، که همسر شما دچاریک  ناهمگونی درونی و نه بیماری مادرزاری است می باشد.


 


ان الله کان علیا کبیرا  اکنون بخداوند هستی بخش برگردید، و مرد چنین باید بیاموزد که تنها خداوند، علیا کبیرا . بالاترین برتری را بر کل نظام هستی دارد. و باید بیاموزد که استفاده همین یکبار از این ضرب برای او تفوق و برتری و علی نیست.  فضل وبرتری تو بعنوان یک مرد در اول آیه شرح گردیده فضل توخدمت تو به زنت ودرخدمت معشوق بودنت هست. که بعنوان مرد قوام منفق  با انفاق از مال خود درظرف هدیه و پیشکشی او را راضی و خوشحال کنی.


 اکنون می پردازیم به راه حل قرآنی: متاسفانه، نه اینکه تا به امروز مسلمانهای  عزیز از  این منظر باین آیه ننگریسته بودند.بلکه  به آیه بعدی که کلید حل مشکل در آن نهفته نیز توجه نفرموده اند.


درآیه بعدی ( آیه 35 سوره نساء ) می فرماید:  وَ إِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَیْنِهِما فَابْعَثُوا حَکَماً مِنْ أَهْلِهِ وَ حَکَماً مِنْ أَهْلِها إِنْ یُریدا إِصْلاحاً یُوَفِّقِ اللَّهُ بَیْنَهُما إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلیماً خَبیراً


و ( شما ای حاکمان شرع ، یا ای خردمندان قوم ) اگر از اختلاف و کشمکش میان آن دو ( زن و شوهر ) بیم داشتید ، پس داوری از خانواده مرد و داوری از خانواده زن بر انگیزید ، که اگر قصد اصلاح داشته باشند خداوند میان آن دو ، سازگاری ایجاد می کند ، که همانا خداوند دانا و آگاه است.




و  . این واو یک واو عطفی است .که به آیه قبل برمی گردد.  وان خفتم  و اگر می ترسید و از این و اهمه دارید.که شقاق بینهما که ادامه این روش یعنی بکارگیری زور نظام خانوادگی شما را شقه شقه کند و برآن عشق بین شما لطمه ئی وارد شود. فابعثوا پس بعث کنید  ،  برانگیزید ،   قیام کنید ،   حرکت کنید،    تلاش کنید برای  انتخاب یک حکما .   یک فرد حکیم ،  یک داور  داوری که حکیم نیز باشد  من اهله ازطرف خانواده مرد و حکما من اهلها و چنین حکمی ازطرف خانواده زن   ان یریدا که اگر اراده شان را  اصلاحا درجهت اراده خداوند رحمان  و بر ایجاد صلح و آشتی و آرامش وعشق ومحبت قراردهید.  یوفق الله بینهما  قطعا خداوند رحمان به شما در دستیابی به این اصلاح توفیق خواهد داد.


 


 آیا براستی دردنیای امروز ماچه حکیمی شایسته تر از یک روانکاو    روانشناس    ویاطبیب خواهد بود؟


و اما مسئله بسیارمهم دیگری که مطرح می شود این هست که چرا با وجود وحضور این همه متخصص جامعه شناس ،   خانواده شناس  ، روانشناس  ،  روانکاو ،   سکس تراپیست و اطباء حاذق هنوز مبتلایان به این ناهمگونی درونی وگرفتاراین معضل اجتماعی برای برخورداری و لذت بردن از یک حق طبیعی بنام کامیابی جنسی محکوم به تحمل استمرار و ادامه این خشونت باید باشند؟ 


آیا اگر زن آن قرب و منزلت قرآنی را  میافت امروز  نه تنها زن  مسلمان بلکه، همه زنان عالم از این رنج خفتبار در امان نبودند؟.


آیا اگر به این آیه نه بعنوان یک نقطه شرم آور بلکه بعنوان یک راه حل  توجه میشد، امروز در شوهای لاسوگاسی و پلی بوی. عمل شرم آور زدن زنان  قبل از تحصیل کامیابی جنسی بصورت یک تفریح توام با فریاد و هلهله و شادی نه تنها پاره ای از مردان مبتلا ببیماری روانی  بلکه زنانی از همین جنس نمیشد؟


 


اکنون باروشن شدن آیات فوق .تصور نمی کنید که هر علمی و اندیشه ئی و دانشی محتاج به یک اصول راهنمای اخلاقی نیزمی باشد؟ که دراین مورد بخصوص دراین دو آیه ملاحظه نمودید که درکمترین زمان و توسط محرمترین انسان ” شوهر” و زیر نظر یک انسان حکیم می توان بوجود این معضل پی برد و آن را برای همیشه معالجه کرد؟


 


آرزو می کنم که نتیجه این تلاش وتحقیق بتواند نقطه آغازی درایجاد وب رقراری و بحث درمسائل قرآنی دربین پیروان همه ادیان الهی گردد.


   


بنا بر آموزه های قرآنی بر این باورم که هیچ موجودی درنظام زمینی به اندازه زن درقرآن از بالاترین منزلت ها برخوردارنیست. وبه این نتیجه رسیده ام تازمانی که زنان ما خود به قرآن برنگردند و یک بازنگری و تجدید نظر دراین تفسیر و ترجمه های مردسالار ننمایند سرنوشت همه ما از این هم بدتر خواهد شد.


 


و بر ما مردان هست که بخود بباورانیم که خوشبختی وسعادت و آرامش ما در گرو آزادگی زن ما خواهد بود.  و برماست تاهمت کنیم تا زنان ما آزادی و احترام و منزلت بایسته و شایسته خود را در بهترین اصول راهنمای موجود بنام قرآن باز یابند.


ونیک بدانیم که تا زن ماآزاده نشود، بشریت هرگز روی خوشبختی را نخواهد دید. به امید آن روز آرزو میکنم، که نتیجه این تلاش بی ادعا با همه کاستیهائی که دارد  بتواند نقطه آغازی در ایجاد و بر قراری بحث در مسائل قرآنی باشد.


 


نظر به اینکه قران زن را  منشاء حیات انسانی معرفی میکند و رشد انسان و خانواده را در گرو رشد زن میداند بر این باورم که بر زن ماست تا یکبار برای همیشه خود آگاهانه به این کتاب بعنوان اصول راهنمای عقل و خرد انسانی باز گردد و با یک تجدید نظر آگاهانه بر این همه ترجمه و تفسیرهای مرد سالار منزلت و حقوق از دست رفته خویش را باز یابد.


 


قطعا آنروز آغازین روز آزادگی زن مسلمان و در نهایت همه زنان عالم خواهد بود.

مترسک دیوونه

قرآن، برای تعلیم وتزکیه جان وروح آدمی است وروح از آن جهت که موجودی مجرد است: نه مذکر است ونه مؤنث. پس در قرآن سخن از تزکیه روح است نه سخن از زن ومرد تا گفته شود، این دو همتا ومساوی هم هستند. 

تفکر غربی می گوید: انسان دو نوع یا دو صنف است: زن ومرد، این دو در مسائل تعلیمی وتربیتی مساوی هم هستند، یعنی، زن همسان مرد، ومرد همتای زن است، این به نحو سالبه به انتفاء محمول است، یعنی زنی هست ومردی هست، ولی باهم فرق نمی‏کنند. زیرا در تفکر الحادی حقیقت انسان همین بدن است واین بدن، به دو شکل ساخته شده است ولی هر دو شکل مساوی هستند، اما در مکتب الهی تمام حقیقت انسان روح اوست گرچه بدن هم لازم وضروری است. دین اسلام می‏گوید: هدف از نزول وحی تعلیم وتربیت، تزکیه نفوس وتهذیب انسانها است، در اینجا تساوی یا تفاوت زن ومرد سالبه به انتفاء موضوع است نه به انتفاء محمول، یعنی محور تعلیم وتربیت جان انسانها است وجان نه مذکر است ونه مؤنث، واصلا زن ومردی در کار نیست. نه این که بگوییم زن ومردی هست ولی باهم مساویندتا بشود یک قضیه موجبه یا فرقی باهم ندارند که بشود یک قضیه سالبه که صدق آن به انتفاء محمول است نه به انتفاء موضوع. این که گفته شده است، فرق بین موجبه وسالبه در این است که گاهی سالبه به انتفاء موضوع صادق است، یکی از مواردش اینجا است. 

خلاصه آن که، اولا زن بودن یا مرد بودن مربوط به پیکر است نه جان وروح. ثانیا تعلیم وتربیت وتهذیب وتزکیه از آن نفس است. ثالثا نفس غیر از بدن است، وبدن غیر از نفس، واصلا در کلاس درس قرآن، روح می‏نشیند نه بدن، و روح هم نه زن ونه مرد. این که ذات اقدس اله می‏فرماید: 

ونفس وما سواها فالهمها فجورها وتقواها (1) 

سوگند به نفس وآن که آن را درست کرد، سپس گناهکاری وتقوایش را الهام کرد. 

نفس نه مذکر است ونه مؤنث. ویا این که می‏فرماید: 

فاذا سویته ونفخت فیه من روحی (2) 

پس وقتی آن را درست کردم واز روح خود در آن دمیدم. 

روح از آن جهت که موجود مجرد است اندامی ندارد تا یا مذکر باشد یا مؤنث، ونیز این که می‏فرماید: 

یا ایها الانسان انک کادح الی ربک کدحا فملاقیه (3) 

ای انسان حقا که تو به سوی پروردگار خود به سختی در تلاش واو را ملاقات خواهی کرد. 

ای انسان، تو سالک الی الله هستی، مگر بدن سفر می‏کند، تا ما بگوییم این سالکان دو صنف هستند: بعضی زن وبعضی مردند؟ سالک الی الله روح است، وروح نه مؤنث است ونه مذکر. این از آن معارف بلندی است که می‏توان گفت: 

ویعلمکم ما لم تکونوا تعلمون (4) 

ومی‏آموزد به شما آنچه را که شما نمی‏توانستید بدانید. 

یعنی، جزو معارفی است که فقط ره‏آورد انبیا است. قرآن مدعی است که ما بعضی از چیزها را به شما یاد می‏دهیم که به عنوان تاسیس نیست، بلکه به عنوان امضا وتایید است، اما یک سلسله مسائل ومعارف را می‏آوریم که نه تنها در گذشته نزدیک یا دور، بشریت‏به آن دسترسی نخواهد داشت ویعلمکم ما لم تکونوا تعلمون نه «ما لاتعلمون‏» چیزی قرآن به یاد بشر می‏دهد، که بشر قادر نیست آن را از نزد خود بفهمد، واین آیه هر روز تازه است، وهر روز با ما سخن می‏گوید، ومی‏فرماید: من یک پیام نو وتازه‏ای دارم که دست‏بشر به آن نمی‏رسد. قرآن این تعبیر بلند را درباره وجود گرامی نبی اکرم‏علیه الاف التحیة والثناء نیز دارد آنجا که می‏فرماید: 

وعلمک ما لم تکن تعلم (5) 

وآنچه را که نمی‏توانستی بدانی به تو آموخت. 

این جمله «علمک ما لم تعلم‏» یا «ما لا تعلم‏» نیست. با همه نبوغ واستعداد خاصی که وجود مبارک آن حضرت داشت، ذات اقدس اله می‏فرماید: من چیزی به تو یاد داده‏ام که تو نبودی که یاد بگیری، جریان غیب، مساله برزخ، مساله قیامت، مواقف قیامت، بهشت، دوزخ، اسماء حسنای الهی وصدها مسائل غیبی دیگر، موضوعاتی است که دست کسی به آنها نمی‏رسد، بنابراین هر روز این سخن تازه است که یعلمکم ما لم تکونوا تعلمون. 

قرآن کریم وقتی مساله زن ومرد را مطرح می‏کند می‏گوید: این دو را از چهره ذکورت وانوثت نشناسید بلکه از چهره انسانیت‏بشناسید وحقیقت انسان را روح او تشکیل می‏دهد، نه بدن او، انسانیت انسان را جان او تامین می‏کند نه جسم او، ونه مجموع جسم وجان. 

قرآن می‏فرماید: 

من عمل صالحا من ذکر او انثی وهو مؤمن فلنحیینه حیاة طیبة (6) 

هرکس کار شایسته کندچه مرد وچه زن ومؤمن باشد قطعا او را بازندگی پاکیزه‏ای حیات بخشیم. 

یعنی در رسیدن به حیات طیب فقط دو چیز نقش دارد یکی: حسن فعلی به نام «عمل صالح‏» ودیگری: حسن فاعلی به نام «مؤمن بودن روح‏» ، خواه بدن مؤنث‏باشد خواه مذکر، این «هو مؤمن‏» ناظر به حسن فاعلی است، یعنی جان باید مؤمن باشد و «عمل صالحا» ناظر به حسن فعلی است، یعنی کار باید صحیح باشد، کار صحیح از کارگر صحیح، وقتی این دو حسن با هم ضمیمه شدند حیات طیب را به بار می‏آورند. 

پی‏نوشت‏ها: 

1- شمس، 8- 7. 

2- حجر، 29. 

3- انشقاق، 6. 

4- بقره، 151. 

5- نساء، 113. 

6- نحل، 97.


دیدگاه قرآن درباره تفاوت و تساوی زن و مرد (کتاب: زن در آینه جلال و جمال، ص 73 نویسنده: آیة الله جوادی آملی ) 
مترسک دیوونه