پا گیر این جامعه شده بودیم
قبل تر از برخواستن
و خیلی خیلی قبل تر از خفتن
پاگیر بودیم
افزون زمانی را
در همین نو لباس اجتماعی سپری میکردیم
بی آنکه یادمان باشد
داریم
کم
کم
از یادها میرویم
و از یادها میبریم
جامعه ای که نامش را از نخست گذاشتیم غیر واقعی
ولی یک باره
شد واقعی
واقعی تر از همه واقعیت ها
جایی خوبی بود
ترس از دست دادن ها
برایمان نیست شد بود
به راحتی به دست میآوردیم
با لمس چند کلید ....
و به آسانی از دست میدادیم
باز هم با لمس چند کلید
لابلای هیجانات بی سر و سامان دنیای جدید
خود را آنچنان
مشغول کردیم
مشغول همان چیزهایی که
مشغولیت هایش نه منافعی داشت برای ما
نه نداشتنش ضرری
اصلا جایی نداشت در لابلای ، لاجوردی های ما
اصلا نه بوی خاک خیس خورده میداد
نه طعم نعنای تازه باغچه مادر بزرگ
و نه نوای ربنای شجریان
اصلا هیچ نداشت
و همین هیچش بود که هیچمان کرد
یادمان میرفت که ، چه بودیم و چه میخواستیم بشویم
یادمان میرفت
داریم پیر میشویم
داریم نیست میشویم
اصلا ........
مگر مجازی های دنیای ما آدم ها
دیگر اجازه واقعی بدون میداد
آری
آدم هایی واقعی بودیم که مجازی شدیم
و مجازی میمیریم
#همین_و_خلاص
مترسک دیوونه
17/06/1398