راه که دور میشود
گلویم را بغضى محکم در آغوش مىگیرد که گوى نیت رها کردنش را ندارد
راه که دیر و دور میشود
من میمانم اول شخص مفرد که دور شده از اول شخص جمعى که با تو کامل است
همین و خلاص
م.ستوده
راه که دور میشود
گلویم را بغضى محکم در آغوش مىگیرد که گوى نیت رها کردنش را ندارد
راه که دیر و دور میشود
من میمانم اول شخص مفرد که دور شده از اول شخص جمعى که با تو کامل است
همین و خلاص
م.ستوده
ﺁﺩﻡ ﻣﺬﻫﺒﯽ ﺍﯼ ﻧﯿﺴﺘﻢ ﺍﻣﺎ
ﺍﺯ ﺁﻧﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻫﯿﭻ، ﭘﺎﯾﺒﻨﺪ ﻧﯿﺴﺘﻨﺪ، ﻣﯿﺘﺮﺳﻢ
ﺍﺯ ﺁﻧﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺑﻪ ﭼﺎﻟﺶ ﻣﯽ ﮐﺸﻨﺪ، ﻣﯿﺘﺮﺳﻢ
ﺍﯾﻨﻬﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﻭ ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰ ﺍﺭﺯﺷﯽ ﻗﺎﺋﻞ ﻧﯿﺴﺘﻨﺪ
ﻓﺮﯾﺐ ﻇﺎﻫﺮ ﺭﻭﺷﻨﻔﮑﺮﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﻧﺨﻮﺭﯾﺪ
ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻭ ﻋﻘﻞ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻗﺒﻮﻝ ﺩﺍﺭﻧﺪ
ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻧﻬﺎﯾﺖ، ﻫﯿﭻ ﻣﯽ ﭘﻨﺪﺍﺭﻧﺪ
ﺍﯾﻨﺎﻥ ﺑﻪ ﻋﺸﻖ ﻧﯿﺰ ﺧﯿﺎﻧﺖ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ
ﭼﺮﺍ ﮐﻪ ﺧﺪﺍﯾﯽ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ ....
ﺁﺩﻡ ﻣﺬﻫﺒﯽ ﺍﯼ ﻧﯿﺴﺘﻢ
ﺍﻣﺎ
ﺍﺯ ﺁﻧﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﯿﺶ ﺍﺯ ﺣﺪ ﻣﺬﻫﺒﯽ ﺍﻧﺪ، ﻣﯿﺘﺮﺳﻢ
ﺍﺯﻫﺮ ﺩﯾﻦ ﻭ ﺁﺋﯿﻨﯽ ﮐﻪ ﺑﺎﺷﺪ
ﺍﺯ ﺁﻧﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﺁﺋﯿﻦ ﻣﺬﻫﺐ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺭﺍﻩ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻣﯿﺪﺍﻧﺪ، ﻣﯿﺘﺮﺳﻢ
ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻏﯿﺮ ﺍﺯ ﺧﻮﺩ ﻭ ﻫﻢ ﮐﯿﺸﺎﻧﺸﺎﻥ، ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﮐﺎﻓﺮ ﻣﯽ ﺍﻧﮕﺎﺭﻧﺪ
ﻓﺮﯾﺐ ﻇﺎﻫﺮ ﺧﺪﺍ ﺗﺮﺳﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﻧﺨﻮﺭﯾﺪ !
ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻧﻬﺎﯾﺖ، ﮐﺎﻓﺮ ﻣﯽ ﭘﻨﺪﺍﺭﻧﺪ
ﺍﯾﻨﺎﻥ ﺑﻪ ﻋﺸﻖ ﻧﯿﺰ ﺧﯿﺎﻧﺖ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ
ﭼﺮﺍ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺩﺭﮔﺎﻩ ﺧﺪﺍﯾﺸﺎﻥ ﺗﻮﺑﻪ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﮐﺮﺩ ...
ﺁﺩﻡ ﻣﺬﻫﺒﯽ ﺍﯼ ﻧﯿﺴﺘﻢ
ﺍﻣﺎ
ﺧﺪﺍ، ﻫﻤﻪ ﺩﺍﺭﺍﯾﯽ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ.
صمیمانه روز دختر را پیشاپیش به تمام دختران آزاده سر زمینم تبریک میگویم .
و امید دارم که فردایتان را خود بسازید
چرا که به قدرت نهان زن ایمان دارم ...
نباید خود را دست کم بگیرید
و خود فردایتان را بسازید
که انتظار نابجا این است که
ساختنش را به گردن مردی حتی فمینیسم بیندازید . . .
فردا را خود بسازید ، تا فردا روز باز فریاد نکنید که قانونی که مردها آورده اند حق زن را پایمال میکند .
روز زن روز بزرگداشت مهر مادریست ، وفای همسری و عشق خواهری
ولی یک روزی هم داریم که نه مادر بودن مهم است و نه همسر بودن و نه خواهر بودن
روزی که زن را به خاطر زن بودنش دوست داره
یعنی روزی که زن در نقشی که داره با ارزش هست
البته با این توضیح که همه روزهامون باید اینگونه باشه
ولی یک روزهایی هست که نماد است نمادی برای یاد آوری
و دیروز نماد یاد آوری آن روز بود
روزی که زن را نه برای مادر بودنش
نه برای همسر بودنش
و نه برای خواهر بودنش
بلکه برای زن بودنش ستایش میکردیم
روزتان باز هم خجسته
با کمال تشکر م.ستوده
تو را
در بغضِ طهران
توى دود و طرح گم کردم
تو را
در جشن و رقص و پایکوبی
بین مهمان ها
گم کردم
تو را
در گریه هاى خستگى از خود
تو را در بخش ابهامات
گم کردم
تو را در راه هاى خسته و تنها
تو را در شعر هاى آبیم
گم کردم
تو را بین خودم با بغض
گم کردم
تو را در گریه هاى تلخ پاییزى
گم کردم
تو را در لحظه هاى بى خبر بودن
میان حالت گریه
گم کردم
کجا رفتى
بیا یوسف
که صبرم را
گم کردم
م.ستوده