میخواهم مدتی منزوی شوم
گوشه ای بنشینم
به رسم قدیم بنویسم در سر رسید باطله سال های قبل
بنویسم
خوانده نشوم
میخواهم مدتی بنویسم ولی نخوانمش
نیستم
مخاطب خاصم ...
خاتونم را میگویم
مدتی میخواهم بنویسم و شاید ...
نمیدانم ، من میخواهم سکوت کنم
منزوی باشم
مثل ، مترسکی که در زمستان در مزرعه تنها، سکوت اختیار کرده
میخوام به انزوا برسم
منزوی ترین شوم
من باشم یار
یار
یار
شاید باز نگردد مترسک به مزرعه
پس ای پرنده ها همه گوش کنید
پر بکشید و بروید
این مزرعه دیگر زمستانش رسیده
صدای بوق ، بوق
نبض
و بوی الکل
بوی بیــ....
من بارانیم
اینجا نمیبارم
میروم آن بالا
خیلی بالا
آنجا میبارم
میبــــــــــــــــارم که هیچ کس را خیس نکند
بارانم
سرما نخورد
عفونی نشود
باران نمیشوم که دیگر کسی
عاشق شود
به بهانه ی باران
من به انزوا
میــــــــ ــــــرم
همیـــــــــــــــن
مجتبی ستوده | من در پی انزوام یک انزوای بزرگ | 19 دی 91 ویراست جدید 22 دی 92
--------------------------
پ ن : کلبه تنهایی مترسک سلام
پ ن : اگر هستم و میخندم فقط و فقط برای وجود خاتون است / اگر نبود همین امید محالش من هم نبودم / میخواهم مدتی طولانی یا کوتاه سکوت کنم / قسم به عشق در سکوت بیشتر عاشقت هستم خاتونم بیشتر
مرا ببخش و حلالم کن
تلخم ، مثل لیمویی که قاچ شد و نخوردنم / تلخ شدم
زهرمار شدم
ببخش مرا خاتونم
انزوایم در انتهای یک کلبه است ، کلبه ای رو به تاریکی / یا تغییر میکنم و می آیم یا بدون تغییر نمی آیم و نمی نویسم
دعایم کنید
از همین حالا
دلم تنگ میشود برای نوشتن
میخواهم بنویسم
میخواهم آسوده خاطر بنویسم
همین
بدرود