این من امروز در یک پلکان به عرض شانه هایم شکستم.....
ایستاد و کاروانی را نظاره کرد
که آرام جانش در آن بود
این من
صدایش نای شنبدن نداشت
حتی نشنید ، آرام جانش
این من ...
در کوری و کَری
راه رفت و نیافت
آن چه را که در قمار امروز باخته بود
این من در خود فرو ریخت
و آوار شد این من بر من
م.ستوده
(بداهه نیاز به ویراست دارد)
صفحه لاین "خاتون نویس و خاتون"
و وبلاگ رسمی "خاتون نویس"
www.sotoudeh.blog.ir
http://line.me/ti/p/%40sov2973f