بانو
وقتی موهای بلندت در کویر زیر نور مستقیم آفتاب برق میزد ادیسون کجا بود که تو را کشف کند
وقتی باد از زیر موهایت میگذشت و مست کمی جلوتر گردبادی راه می اندازد که شتر ها راه را گم میکنند خدای بادها کجا بود که خدایی کند بر باد
وقتی دستانت را گشودی و هر انچه در سینه داشتی رها کردی . من گوشهایم نمیشنود ولی حتی اگر فریاد هم نزد باشی می دانم . صدایت را همه کهکشان ها شنیدن که تو بانوی آزادگی هستی . آن زمان ملکه تئودرا کجا بود
بانو کاش اجازه داشتم نور خورشید بودم تا بر صورت ماه گونه ات می درخشیدم تا گرمایم در برابر گرمایی وجودیت کم بیاورد .
کاش من جای همه این ها بودم .
کم می آورردم ولی در برابر تو کم اوردن چه حالـــــــــی دارد
مجتبی ستوده | تیر 91 | بانو آندروماک
پ ن : تقدیم به دوست هنرمندم یکتا کریمی عزیز