سیاه قلم های مترسک دیوونه

تخلص ادبی " مترسک دیوونه"

تخلص ادبی " مترسک دیوونه"

سیاه قلم های مترسک دیوونه

یاران همراه :

مزرعه من سال هاست پا بر جاست
در چهار فصل سال

مترسک دیوونه در چهارمین روز از نخستین ماه چهارمین فصل سال زاده شد
نامش مجتبی گذاشتند
شعر که نه سیاه هایش را سال هاست اینجا مینگارد و دفتر پاره های دلش
مخاطبی غیر حقیقی دارد
به بزرگی و مهربانی تمام عشق ها
گاه خاتون و گاه بانوووو میخوانمش
او حریم امن مترسک دیوونه است
نباشد قلم مترسکی نیست .

مدتیست اسباب کشی کرده ایم از ( http://sotoudeh.blogfa.com ) به این سرا
در این سرا هستیم نامعلوم
و عشقمان
بی تاااااست
تا ندارد ....


قدومتان بر تیام مترسک

آخرین نظرات
پیوندها

۶۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سیاه قلم های مترسک دیوونه» ثبت شده است

بیا که روز بروزد! بیا که شب بشبد!

بیا که عشق و جنون، طرزِ تازه می‌طلبد


بیا صدام گرفته، دلم گرفته، هوا_

گرفته، درد گرفته، نفس گرفته، بیا


بیا، بیا، نود و هشت درصدم بغض است

که نیستی و خیابان قدم قدم بغض است

مترسک دیوونه

کاش بوسه های عاشقانه من

از همین دور و دیر

از همین فاصله

از همین جا

آرام چون پرستوی مهاجر

بر سر شانه های تو مینشست

و آرام , آرام تو را میبوسید

و جا میکرد خودش را

در کنجِ دنجِ دلت

جایی که فقط من باشم تو

یک خلوت آرام

تا آرام گیرد

دلم,جان دلم...




م.ستوده ( 10:07 صبح جمعه 7 آذر 93)

مترسک دیوونه

دوستت دارم

به رسم عجیب ترین عاشق دنیا

این بار 

بنام عشق به کام تو


عشقی که حاصل یک تار موی تو بود

عشقی از شمالی ترین تا جنوبی ترین حضور...


به نام عشق

به سان مجنون‎

تـو فقط باش‎

قرار نیست برنجانمت

تو فقط باش 

دخترک جنوبگانم

میخواهم با عاشقانه هایم

گیسوانت را ببافم

درآغوشم بگیرمت

بگذار 

لحظه ای بوی تارِ گیسوانت

مرا مجنون کند

به سان فرهاد

من...

من دوستــت دارم

همین و خلاص 

جان دل ، خاتــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــونم ....



م.ستوده-15 مهر 93

مترسک دیوونه

دلهره میگیریم،باهم...

که هر دو متهم به فرار کردنیم!

فرار از یک سری اتفاق!

اتفاق های که تنها احساس و عشق میفهمند

ما هردو متهمیم

به شکستن ، شکستن قانون

متهمیم به بی راهه

به بی راهه هایی که از هیــــــچ کجا سر در نمی آورند.

فرار از واقعیت هایی که قبول کردنشان مرگ عشقمان است.

دستت را از سر این مترسک بر ندار.

خیـــــــلی راحت،راهت را نگیر و برو

این مترسک نه قدرت ترساندن دارد

نه توان نگه داشتن

میشکند...

میریزد...

میمیرد...!







م.ستوده

مترسک دیوونه

برای یک مخاطب خاص!

خیلـــــــــی خاص!
مخاطبِ این روزهای بَدِ من !
مخاطبی که خیلی خیلی ساده آمد .......
مخاطبی که ساده به دلنشست .......
مخاطبی که رویای بودنش همیشه با من است ....
مخاطبی که الهام بخش عشق بود 
مخاطبی که ندا ی جاودان عشق است . ندای عشق ....
مخاطبی به نام خاتون ....









م.ستوده
پ ن : مخاطب خاص من / دوستت دارم

مترسک دیوونه

راه که دور میشود
گلویم را بغضى محکم در آغوش مىگیرد که گوى نیت رها کردنش را ندارد
راه که دیر و دور میشود
من میمانم اول شخص مفرد که دور شده از اول شخص جمعى که با تو کامل است

همین و خلاص

م.ستوده

مترسک دیوونه

گاهی لخته های قهوه

در کف فنجان

با تو حرف میزند


دیروز به این مرد گفت

فردا خواهی مُرد

پس قهوه را یک جا سر بکش

بگذار 

تلخی کامت

اندکی شیرین شود با تلخی قهوه




م.ستوده | همین حالا 6 اردیجهنم 93 | بداهه های تلخ

مترسک دیوونه


مهربانم کل دنیا هم بگویند دوستم دارند فایده ندارد !!!

اما دوستت دارم های " تو " چه غوغایی می کند روحم را تازه می کند !

حس نابه عاشقى...

آخ چقدر زمین خوردن زیباست

اگر هدف بوسیدن خاک پای تو باشد

عزىز دلم بنشین مىخواهم هزار هزار بار دورت بگردم

مگر میشود توى داشت و غم داشت

عطر بودنت را دوست دارم

عطرى که جانم را گرفته

عزىزترینم


روزت خجسته هستى من



مجتبی ستوده | 31 فروردین 93 | تقدیم به هستی من ( روزت مبارک )

(*) هدیه ویژه روز زن 

مترسک دیوونه


دلم هواى چىدن ىک بوسه از لبت کرده

کنار پنجره ها بوسه از لبت کرده

کنار پنجره با عشق بوسه خواهم زد

بر آن نگاه سپىد ىوس خواهم زد





م.ستوده | 30 فرودین 93 | دلم ، بوسه

مترسک دیوونه



ای لبت از هر چه باغ سیب ، شیرین بیش تر 
کِی به پایت می شود افتاد از این بیش تر ؟
ترس دارم عاشقانت مست و مجنون تر شوند
روبروی خانه ات بگذار پرچین بیش تر!
ماه سیری چند! هر شب با وجودت ای پری
موج دریا می رود بالا و پایین بیش تر
وصف آسانی ست هر چه خنده هایت کم شوند
شهر پیدا می کند شب گرد غمگین بیش تر
آن بهاری که نسیمت را ندارد بهتر است
هر شب عیدش ببارد برف سنگین بیش تر
خواب دیدم (نیستی) تعبیر آمد (می رسی)
هر چه من دیوانه بودم ابن سیرین بیش تر!

" امیرعلی سلیمانی "

پ ن : تصویر شماره یک نمای بیرونی اتاق محل کارم

 تصویر شماره دو خیابان سعادت آباد تهران 26 فروردین

مترسک دیوونه

وقتی ِ که یه دختر بچه چهار ساله باشی ،پسر همسایه تون برا ارضا شدن از تو سواستفاده کنه ..

وقتی ِ که اول بلوغت باشه ولی مادرت روش نشه بهت تعلیم بده و بری از یه هم سن و سال خودت که هیچ تجربه ای نداره بپرسی و ....

وقتی ِ که وقتی یه  پسر تو یه گوشه ای خفتت میکنه از ترس ابروت و تهمت،جرات نداری جیغ بزنی.

وقتی ِ که انقدر ذهن اطرافیانت بسته باشه که نتونی در مورد جنس مخالفت ازشون سوال کنی و خلاهای فکریتو پر کنی.

وقتی ِ که وقتی در مورد مسایل جنسی میای سوال کنی، تهمت هرزگی بهت زده میشه .

وقتی ِ که وقتی از سر خریت باکرگیتو ازت میگیرن، جرات نداری بری شکایت کنی و یا حتی به خانوادت حرفی بزنی.

وقتی ِ که وقتی باردار میشی دیگه به عواقب سقط و نابودیت فکر نمیکنی فقط میخوای ابروتو نگه داری .

وقتی ِ که خیلی راحت همه بهت انگ فاحشگی میزنن بدون اینکه فکر کنن اگر تو شهری فاحشه ای هست ،صدقه سر مردایی که بخاطر نیازشون تن به هر جنایتی میزنن و فاحشه رو خدا فاحشه نکرد.

مترسک دیوونه

تصویر : کاری از سپیده داودی عزیز

ﻣـــــﻦ ﺯﻥ ﻫﺴﺘﻢ

ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻨﺪ ﻣﺮﺍ ﺁﻓﺮﯾﺪﻧﺪ ﺍﺯ ﺍﺳﺘﺨﻮﺍﻥ ﺩﻧﺪﻩ ﭼﭗ ﻣﺮﺩﯼ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ " ﺁﺩﻡ ..." :) 

ﺣﻮﺍﯾﻢ ﻧﺎﻣﯿﺪﻧﺪ ﯾﻌﻨﯽ ﺯﻧﺪﮔﯽ . . .

ﺗﺎ ﺩﺭ ﻛﻨﺎﺭ ﺁﺩﻡ ﯾﻌﻨﯽ " ﺍﻧﺴﺎﻥ "ﻫﻤﺮﺍﻩ ﻭ ﻫﻢ ﺻﺪﺍ ﺑﺎﺷﻢ

ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻨﺪﻣﯿﻮﻩ ﺳﯿﺐ ﺭﺍ ﻣﻦ ﺧﻮﺭﺩﻡ ...ﺷﺎﯾﺪ ﻫﻢ ﮔﻨﺪﻡ ﺭﺍ

ﻭ ﻣﺮﺍ ﺑﻪ ﻧﺰﻭﻝ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺍﺯ ﺑﻬﺸﺖ ﻣﺤﻜﻮﻡ ﻣﯽ ﻧﻤﺎﯾﻨﺪ ﺑ

ﭼﺸﻤﺎنﺷﺎﻥ ﺑﺎﺯ ﮔﺮﺩﯾﺪ ﻣﺮﺍ ﺩﯾﺪﻧﺪ ﻣﺮﺍ ﺩﺭ ﺑﺮﮒ ﻫﺎ ﭘﯿﭽﯿﺪﻧﺪ

ﺗﺎ ﺷﺎﯾﺪ ﺭﺍﻩ ﻧﺠﺎﺗﯽ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻣﻌﺼﯿﺘﻢ ﭘﯿﺪﺍ ﻛﻨﻨﺪ

ﻧﺴﻞ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺯﺍﺩﻩ ﻣﻨﺴﺖ

ﻣــــــــﻦ " ﺣﻮﺍ " ﻓﺮﯾﺐ ﺧﻮﺭﺩﮤ ﺷﯿﻄﺎﻥ

مترسک دیوونه


دیوار های اتاقم دیگر، جایی ندارند

پوست ، انداخته

و مثل رنگ ِ، پریده ی من

سپیده ، سفید شده

این ها حاصل نبودنت است

خاتونم....!!!

به نیّت هر روز از نبودنت

یک خط میکشم

بر دیوار اتاقی که جای خط کشیدن ندارد

مترسک دیوونه
ای غصه مرا دار زدی خسته نباشی
بردی ز زمین ، جار زدی خسته نباشی

ای بغض در این خلوت خاموش دنیام
حسرت به دل بی مونس من باز زدی خسته نباشی

.
.
.







مجتبی ستوده | 12/11/1390 | خسته نباشی

پ ن : قطعه ای از دفتر شعر نخست " خاتون نویس الف "
مترسک دیوونه


ﺑــﯽ ﺭﻭﺳﺮﯼ ﺑﯿــﺎ ﮐﻪ ﺩﻗﯿﻘﺎ ﺑﺒﯿﻨﻤﺖ

ﺍﻣﺎ ﺑﻪ ﮔﻮﻧﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﻓﻘﻂ ﻣﻦ ﺑﺒﯿﻨﻤﺖ

ﺑﺎ ﺗﻮ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﺩ ﮐﻪ ﺳﺮ ﺟﻨﮓ ﻭﮐﯿﻨﻪ ﺩﺍﺷﺖ

ﺣﺘــﯽ ﺍﮔــــﺮ ﮐـــﻪ ﺩﺭ ﺻﻒ ﺩﺷﻤﻦ ﺑﺒﯿﻨﻤﺖ

ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺗﺮ ﺷﺪﯼ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺍﺯﻣﻦ ﺑﻪ ﻣﻦ ﮐﻪ ﻣﻦ

ﺣﺲ ﮐﺮﺩﻧــﯽ ﺗـــﺮ ﺍﺯ ﺭﮒ ﮔــــﺮﺩﻥ ﺑﺒﯿﻨﻤﺖ

ﻣﺜﻞ ﻟــــــﺰﻭﻡ ﻧــــﻮﺭ ﺑــــﺮﺍﯼ ﺩﺭﺧﺖ ﻫﺎ

ﻫﺮ ﺻﺒﺢ ﻻﺯﻡ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺣﺘﻤﺎ ﺑﺒﯿﻨﻤﺖ

ﺣﺲ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ﺩﻭ ﺩﻝ ﺷﺪﻩ ﺍﯼ ﻟﺤﻈﻪ ﺍﯼ ﻣﺒﺎﺩ

ﺩﺭﺷﮏ ﺑﯿـــــﻦ ﻣﺎﻧﺪﻥ ﻭ ﺭﻓﺘــــــــــﻦ ﺑﺒﯿﻨﻤﺖ




از : مسلم محبی


مترسک دیوونه




نمی دانم خدا

عشق را

با تو آفرید

یا تورا

با عشق

؟!




از : محمدی مهر
مترسک دیوونه


یک بوسه که از باغ تو چینند به چند است؟

پروانه ی تاراج گُلت بند به چند است؟


مترسک دیوونه


دیگر حواسِ پرت من

پیش خودم نیست

دائم گمش هی میکنم

گم میکنم هی


یک روز در آن کوچه نمناک

فردا میان چهار باغ ، یا گوشه آن باغ

روز دگر پشت سر آن روزگار خوش

شب ها میان شعر های دفتر پاییز


آری صدایش مثل مهتاب است

در آن شب پر نور مهتابی


دیدی حواسم پرت شد افتاد آن گوشه

باید که تدبیری کنم امسال


آری 

حواسم جمع این بازیست

دستم چنان زنجیر وار ، محکم

باید بگیرد این طناب امسال

آری

نیوفتد

حواسم ، کودکم خوش حال




مجتبی ستوده | 16 فروردین 93 | حواسِ پرت من




مترسک دیوونه


اگر کسی تو را با تمام مهربانیت دوست نداشت ...
دلگیر مباش که نه تو گناهکاری نه او !!!
آنگاه که مهر می ‌ورزی مهربانیت تو را زیباترین 
معصوم دنیا می‌کند ...
پس خود را گناهکار مبین مترسک!!!
من خدایی میشناسم که ابر رحمتش به زمین و زمان باریده ...
یکی سپاسش می گوید 
و هزاران نفر کفر !!!

پس مپندار بهتر از آنچه خدایش را سپاس گفتند ...
از تو برای مهربانیت قدردانی میکنند مترسک !!!

پس از ناسپاسی هایشان مرنج و در شاد کردن دلهایشان بکوش ...
که این روح توست که با مهربانی آرام میگیرد مترسک!!!

مترسک دیوونه

اینجا مــــــردی همیشه تنهاست

در اوج شلوغی های شهر پر دود

و بیهوده اصلاح میکند صورتش را

وقتی که هرگز زنی مشتاق بوسه هایش نیست ...







مجتبی ستوده | 19 شهریور 91

پ ن : پاسخ به متن "اینجا زنی همیشه تنهاست در دنج اتاق اسارتش و بیهوده می بافد گیسوانش را برای مردی که هرگز باز نمی گردد..."

مترسک دیوونه

شب است، در همه دنیا شب است، در من شب
مرا بگیر چنان جفت خویش لب بــر لب!
 
چگونه چشم ببندم بر این الهه ی عشق؟!
عجب فـرشته بـا مزّه ای ست لامصّب!
 
مترسک دیوونه


منُ این کوچه

منُ تنهایی

من یک خاطره ی رویایی

مترسک دیوونه


هیچ کس دیوانه ی این مرد نیست

هیچ حسی در نگاه ، مرد نیست


لخته ای خون در گلویش خشک شد

مرد با آن لخته ی خون کشته شد

مترسک دیوونه

سربازان عزیز گرفتار شده در دست گروه تکفیری وحشی جیش العدل؛ درود !

امیدوارم هنوز زنده باشید، ولی راستش را بخواهید خیلی سر راست می خواهم بهتان بگویم که روی کمک ما حساب نکنید:

1- ما نه "همت" داریم، نه "باکری" و نه "حسن باقری"! ؛ نه "خرازی" داریم و نه "کاظمی"!
عوضش تا دلتان بخواهد "..." و "..." داریم.
شما هم که انتظار ندارید ما با این ... ها به خط دشمن بزنیم و شما را نجات بدهیم؟!

مترسک دیوونه


چقدر دلم بوسه های داغ میخواهد

و در هوای سرد زمین بوسه های داغ میخواهد


چقدر دلم ساده ، بی ریا تو را میخواست

و در برابر تو سجده

بی ریا تو را میخواست


تو ای فرشته زیبای من 

تو را میخواست

دلم به وسعت دریا تو را میخواست ،خاتـــــــــــــــــــــونم



مترسک دیوونه







بهار
رویای درختیست که یک فصل
برای رسیدن به رویایی ترین وصال صبوری کرد.
بهار فصل وصال ها و رسیدن هاست.
فصل تجربه های بکر و رویایی ...


بهارتان خجسته





مجتبی ستوده

پ ن : این نوشته تقدیم میکنم به خاتونم / نظرتون در مورد تغییرات وبلاگ خوشحال میشم بدونم .

پیشا پیش بهار پر وصال رو برای همه آرزو میکنم .



مترسک دیوونه

In the Name of GOD

Hi Morning Every One

YOUR LORD

NEVER ABANDON YOU AND WILL , NEVER FORGET‏


Have a Good Year


مترسک دیوونه

فقط جهت اطلاع تیم ملی فوتبال ایران

جایگاه ایران باید این باشه

غیرت باید از کشتیگیر جماعت یاد گرفت



تشکر ویژه از بچه های تیم ملی کشتی آزاد 

بچه ها مچکریم

مترسک دیوونه

تو همانی که دلم لک زده لبخندش را
او که هرگز نتوان یافت همانندش را

منم آن شاعر دلخون که فقط خرج تو کرد 
غزل و عاطفه و روح هنرمندش را

از رقیبان کمین کرده عقب می ماند
هر که تبلیغ کند خوبی دلبندش را

مثل آن خواب بعید است ببیند دیگر
هر که تعریف کند خواب خوشایندش را




کاظم بهمنی

مترسک دیوونه


تا دیروز هرچه می نوشتم عاشقانه بود

از امروز هرچه بنویسم صادقانه است

عاشقانه دوستت دارم خاتونم


مترسک دیوونه





بوی باران،
بوی سبزه،
بوی خاک
شاخه های شسته، باران خورده، پاک... آسمان آبی و ابر سپید
برگهای سبز بید...
عطر نرگس، رقص باد
نغمه شوق پرستوهای شاد....
خلوت گرم کبوترهای مست....
نرم نرمک می رسد اینک بهار....
خوش به حال روزگار....
خوش به حال چشمه ها و دشتها....
خوش به حال دانه ها و سبزه ها....
خوش به حال غنچه های نیمه باز....
خوش به حال دختر میخک که می خندد به ناز....
خوش به حال جام لبریز از شراب...
خوش به حال آفتاب....
ای دل من گرچه در این روزگارجامه رنگین نمیپوشی به کام....
باده رنگین نمیبینی به جام...
نقل و سبزه در میان سفره نیست...
جامت از آن می که می باید تهی است
...
ای دریغ از تو اگر چون گل نرقصی با نسیم... ای دریغ از من اگر مستم نسازد آفتاب....
ای دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار....
گر نکوبی شیشه غم را به سنگ....
هفت رنگش می شود هفتاد رنگ....

((فریدون مشیری))

مترسک دیوونه


نه ماشین مدل بالا داشتن !
ﻧﻪ ﯾﻪ ﻭﯾﻼ و خونه مجردی و ...!
ﻧﻪ ﻋﻀﻼﺕ ﺳﮑﺴﯽ و هیکل چار شونه!
ﻧﻪ ﺷﮑﻢ ﺷﺶ ﺗﯿﮑﻪ و صورت استخونی ﺩﺍﺷﺘﻦ !
ﻧﻪ ﯾﻪ ﻟﺒﺎﺱ ﺑﺮﻧﺪ و موهای فشن و ابروهای برداشته !
ﻧﻪ ﭼﻬﺎﺭﺗﺎ ﺩﺍﻑ ﮐﻨﺎﺭﺷﻮﻥ و خودشیفته . . .
ﺍﯾﻨﺎ ﻓﻘﻂ ﯾﻪ ﺭﻭﺡ ﺑﺰﺭﮒ ﻭ ناموس پرستی و غیرت و ﻣﻌﺮﻓﺘﯽ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻬﺶ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ ﺑﻐﺾ ﮔﻠﻮﺗﻮ ﻓﺸﺎﺭ ﻣﯿﺪﻩ و سرتو به تاسف تکون میدی . . .
ﻓﺪﺍﯼ ﺧﻨﺪﻩ ﻫﺎﯼ ﺷﯿﺮﯾﻨﻮ ﻧﮕﺎﻩ ﻫﺎﯼ ﻣﻌﺼﻮﻣﺘﻮﻥ
کاش یک جو از غیرتتونو خیلیا داشتن
شما رفتین برای کیا واقعا؟
متاسفم برای این همه بی عاری و بی ناموسی و ....که تو جامعه بیداد میکنه .
اولیشم برا خودم .واقعا بی غیرتیم و مدیون خونشون .


رها

مترسک دیوونه




دلم تنگ شده بود برای دراز کشیدن و ساعت ها به سقف خیره شدن،برای یک خواب بدون تنظیم ساعت، برای زندگی... برای نوشتن واژه هایی که گاه و گاه در ذهنم رژه میرفت و من میزدم سرشان که آرام بشینند که بعدها مینویسمتان....حالا که موعدش رسیده اما ، چون مادری آبستن در شرف فارغ شدن ایده هایم سقط شده انگار. حرف هایم محو شده گویا.

من که پر بودم از تمامی حرف های ایستاده در صف انتظار، به یکباره خالی شدم. خالی از عاطفه و خشم ....!
میدانی قصد دارم . قصد پرواز ...شاید تا بی نهایت آرزوهای محال. آنجا که خودم باشم و خالقم و در بعد از ظهر یک روز نابستانی چای بنوشیم و به این موجود ۲ پا بخندیم. آنجا بگویم که میخواستم رسالت را به جای آورم و نشد که تو خود شاهد بودی...!





چگونه جنین رسالتم............................................. سقط شد!!!!!!
مترسک دیوونه


بعضی وقتا برا ما زنایی که مرد خودمون بودیم
مردونه درس خوندیم
مردونه کار کردیم
مردونه لباس پوشیدیم
مردونه رو پای خودمون وایسادیم
مردونه یه خونه رو چرخوندیم
مردونه به همه خاله زنکا پوزخند زدیم
مردونه بغض کردیم واشک نریختیم
مردونه همه بهمون تکیه کردن
مردونه با زندگی جنگیدیم
باید یه مردی پیدا شه ،که انقدر مرد باشه
تا ما با خیال راحت پوسته مردونگی را از تنمون در بیاریم و زنانگی کنیم
تا به اونایی که میگفتن تو بی احساس و زمختی، نشون بدیم لطافت زنانگی یعنی چی....



رها

مترسک دیوونه


وقتی تو نیستی بهار نیست
وقتی تو نیستی ستاره ها خاموشند
و چقدر کوچه تاریک است
و چقدر خیابان خالی ست

وقتی تو نیستی
من دلم می گیرد از غربت
وقتی تو نیستی من می ترسم
- می ترسم آمدنت دیر شود -

و چقدر سخت است بی تو
و چقدر زمان دیر می گذرد
و چقدر من تنهایم
.
.
نازنین من دلم دارد می ترکد بی تو..

مترسک دیوونه



در تقدیر هر انسان معجزه ای خاص از طرف خدا تعیین شده که 

قطعا در زمان مناسب نمایان خواهد شد 

یک شخص خاص 

یک اتفاق خاص 

یک موهبت خاص 

منتظر اعجاز خداوند در زندگیت باش 

بدون ذره ای تردید ...............


مترسک دیوونه


خواب هایم بوی تن تو را می دهد
نکند
آن دورترها
نیمه شب
در آغوشم می گیری؟




فدریکو گارسیا لورکا

مترسک دیوونه



آرام قدم هایت را میشمارم

یک

دو

سه


می ایستی و به عقب مینگری

من زل زده ام به تو


میخندی و قدم هایت را ادامه میدهی

چهار

پنج

شش

هفت


بازهم به عقب مینگری

و من به مرد بودنم

با غرور مینگرم


مردی که  نگهبان زنیست که

عاشقانه دوستش دارد


و تو به زنانگیت با غرور مینگری

که

زنی هستی 

نجیب و آزاد


من به تک تک گام های تو ایمان دارم

و تو به نگاه های من


آرام گیر در آغوشم

که آغوش تو مرا رهاییست

خاتونم






مجتبی ستوده | 8 اسفند 92 | غرور آدمی


مترسک دیوونه
یاد یک لطیفه قدیمی افتادم: 

( فردی پیش یک روانپزشک می‌رود و می‌گوید: "دکتر برادرم دیوانه شده است؛ فکر می‌کند که یک مرغ است." دکتر می‌گوید خوب چرا برای درمان نمی‌آوریدش؟ طرف می‌گوید: “می‌خواستم بیاورم؛ اما به تخم‌مرغ‌هایش نیاز دارم! )

خب، گمان می‌کنم این همان احساسی است که من الآن در مورد روابط [زن و مرد] دارم؛ می‌دانی [روابط] خیلی غیرمنطقی، احمقانه و پوچ هستند ولی، من حدس می‌زنم داخل رابطه‌ها می‌مانیم چون، اکثر ما به تخم‌مرغ‌هایش نیاز داریم.

وودی آلن

مترسک دیوونه

خانم و آقای روشنفکر / اصلاح کن / وطن پرست / خیر خواه / آزادی خواه / دین دار و ...

" اگر بیل زنی باغچه خودت را بیل بزن "





یک تلنگر به دوستان منتقد / روشنفکر / دل سوز و خیرخواه

طبق آمارهای دقیق و تجربه شخصی ( بخش خصوصی و دولتی )


اکثریت دوستان اهل دنیای مجازی که ( شاغل ) هستند

در ساعت کاری اقدام به استفاده از نت میکنند

یعنی در ساعتی که باید زمان خود را صرف کار و نقش داده شده به آن ها بکنند


منتقد عملکرد سیاست مدار ، استاد دانشگاه ، وزرشکار  ، آخوند و ... هستیم

ولی یادمان میرود

باید از خود آغاز کنیم


آقایی و خانمی که در شرکت خصوصی یا دولتی از وقتی که جهت کار مشخص شده جهت پسند ( Like ) کردن و داغ و اشتراک گذاری ( Share )  مطالب مفید و آموزنده استفاده میکند آیا بهتر نیست به رفتار غیر اصولی خود هم نگاهی بیندازد ؟؟؟


آیا به جای آفرین و صد آفرین گفتن به کارمندان و دلوتمندان ژاپنی و ... بهتر نیست اندکی از اصلاح خود شروع کنیم ؟؟؟


مگر نه اینکه برای اصلاح جامعه باید از خود شروع کرد



پس خانم و آقای رسانه دار

فرهیخته

آزادی خواه


اندکی در فعالیت خود و رفتار های بی تدبیر و دروغین خود بنگر 


شما خود را اصلاح کن

اصلاح جامعه پیش کشه ( عمه ی گرامی )



با تقدیم احترام به مخاطبین خاص


-------------------

پ ن : بر اساس آخرین پژوهش انجام شده دانشجویان با فراوانی ۴۱ درصد بیشترین میزان استفاده از شبکه های اجتماعی مجازی را به خود اختصاص داده که بر همین میزان بیشترین مشتریان VPNها و فیلترشکن ها را باید در میان آنها جست و جو کرد.در رده بعد کارمندان با فراوانی ۳۲ درصد قرار دارند. همچنین ۵۵ درصد مردان و ۵۴ درصد زنان نیز بیشترین وقت خود را به (در مقایسه با سایر فعالیتهای روزمره سایبری) شبکه های اجتماعی مجازی اختصاص می‌دهند که دسترسی به آنها مقدور نمی باشد مگر آنکه فیلترینگ اعمال شده برروی آنها را با استفاده از فیلترشکن و یا VPNها دور زد.


http://www.eghtesadonline.com/fa/content/24049/%DA%86%D9%86%D8%AF%D8%AF%D8%B1%D8%B5%D8%AF-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86%DB%8C%E2%80%8C%D9%87%D8%A7-%D8%B9%D8%B6%D9%88-%D9%81%DB%8C%D8%B3%E2%80%8C%D8%A8%D9%88%DA%A9-%D9%87%D8%B3%D8%AA%D9%86%D8%AF%D8%9F

مترسک دیوونه

هر آدمی توی زندگی یک نفر بخصوص را می‌خواهد 

یک نفر که بی‌قید و شرط عاشقش باشد 

یک نفر که با او، خود خودش باشد، بی‌هیچ نقابی ! 

یک نفر که بی‌هراس از موهای ژولیده و صورت رنگ پریده‌ات، با‌‌ همان قیافه به آغوشش پناه ببری، و سر روی شانه‌هایش بگذاری... 


زن و مرد هم ندارد؛ توی زندگی مرد‌ها هم باید زنی باشد، که صورت ِ آفتاب خورده و عرق کرده و ته ریش نامنظمشان را به اندازه ی صورت هفت تیغه ی ادکلن زده دوست داشته باشد، شاید هم بیشتر.…


آدم‌ها توی یک زندگی یک نفر بخصوص را می‌خواهند که برایش درد دل کنند، بی‌آنکه بترسند، بی‌آنکه هراس داشته باشند از حرف‌هایشان یک نفر که آن‌ها را‌‌ همان طور که هستند دوست داشته باشد،‌‌ 


همان طور غمگین،‌‌ همان طور شیطان،‌‌ همان طور پر حرف؛‌‌ همان طور ساکت،‌‌ همان طور غُرغُرو و‌‌ همان طور شلخته! آدمی که وقت ِ آمدنش آرام شوی و مثل چشمه از حرف‌های نگفته قُل قُل کنی و بجوشی... آدمی که ساعت ِ دیدارش بخواهی بدوی جلوی آینه که "نکند مقبولش نباشم" آدم ِ تو نیست ! 


توی زندگی هر کس، یک نفر بخصوص باید باشد.....



مترسک دیوونه


بسمه تعالی

جناب آقای رئیس‌جمهور

دستیابی به آنچه مرقوم داشته‌اید در خور تقدیر و تشکر از هیات مذاکرات هسته‌ ای و دیگر دست اندرکاران است و می تواند پایه‌ اقدامات هوشمندانه‌ بعدی قرار گیرد. بی شک فضل الهی و دعا و پشتیبانی ملت ایران عامل این موفقیت بوده و در آینده نیز خواهد بود انشاء الله. ایستادگی در برابر زیاده خواهی ها همواره باید شاخص خطّ مستقیم حرکت مسئولان این بخش باشد، و چنین خواهد بود انشاء الله.

سیّد علی خامنه‌ای

۳/آذر/۹۲



مترسک دیوونه


روز عشق در سرزمین من از هنگام آفریده شدنم آغاز شد

آن زمان که یزدان نهاد زن را از نیکیها سرشت

من فرزند سپیدی ها من فرزند برفم

ولنتاین با سرزمین من ، با من بیگانه است

به آن احترام میگذارم اما روز خویشتن را گرامی میدارم

 ایرانی هستیم آغاز گر تمدن و فرهنگ نیک در زمین 

این روز سپندارمزگان یا سپندارمز نام داشته.

فلسفه روز عشق به این صورت بوده که در ایران باستان هر ماه را سی روز و هر روز یک نام داشت. و اسپندارمز لقب ملی زمین بوده یعنی گستراننده، مقدس، فروتن و بر این باور بودند که زمین نماد مهر است چون با فروتنی و تواضع و گذشت به همه مهر می‌ورزد و زشت و زیبا را به یک چشم می نگرد و همه را چون مادری در دامان پرمهر خود امان می‌دهد.


روز عشق ایرانی ( سپندارمزگان...29 بهمن )برهمه ی شما هموطنان بزرگوارم خجسته باد...



مترسک دیوونه




سخنرانی رئیس جمهور در جمع روسای دانشگاه ها و مراکز آموزش عالی که بخش زیادی از آن، درد دل های در سینه مانده اساتید دانشگاه ها و فرهیختگان کشور بود، بسیار پرمحتوا بود، اما در همین سخنرانی نیز کاش روحانی از عبارت کم سواد برای منتقدان ژنو استفاده نمی کرد.

موضوعی که انتقاد حجت الاسلام مهاجری، یکی از سابقون جریان اعتدال که از دوستان قدیمی دوران طلبگی رییس جمهور به شمار می آید را نیز به دنبال داشت که از روحانی خواست علاوه بر موضوع سبد کالا، به خاطر این کلمه نیز عذرخواهی کند.

با این حال، انتقاد از این لفظ رییس جمهور، به معنای "پرسواد" دانستن منتقدان وی در عرصه دیپلماتیک نیست، بلکه این موضوع باید بررسی شود و تنها آن زمان است که می توان قضاوت درستی کرد.
مترسک دیوونه

هوس سفر نداری ؟!

ز غبار این خیابان

به دهاتِ پُشته کوهی

به زمین سرخ ایران


هوس نگاه دارم

ز دو چشم ، مشکی یار

به لبان سرخ عشقم

به کناره های دیوار


هوس پیاده رفتن

ز میان کوی عشاق

به دو بید سر خمیده

به اصالت دو دیده


هوس سلام دارم

به تو ای رفیق ای یار

به تو ای که مهر دادی ، به زمین ، هوا به دیوار


به سلام و با درودت

به Hello  به رنگ رویت

به سیاهی و سپیدی

به جنوبی و شمالی

به تمام رکن ایران


هم وطن ، سلام  ایران





مجتبی ستوده | 17 بهمن 92 | هم وطن ، سلام ایران

مترسک دیوونه
" آنچه سبب شود که نیستی صورت هستی به خود گیرد، آفرینش و خلاقیت است. از این رو همه هنرها آفریدن است و استادان و هنرمندان همه خلاق و آفرینش گرند."

این سخن از افلاطون است 

و جای دیگری خواندم که نیچه میگفت : " فیلسوفی که درصدد آفرینش جهان بنا بر تصور خویش است می خواهد همه به فلسفه اش ایمان بیاورند و این، همان روا داشتن استبداد بر دیگران است. "

و به راستی انسان ها استعداد شگرفی در آفرینش و خلاقیت دارد و بی شک استبداد

باید مراقب خود باشیم که آفرینشمان راهی برای استبدادمان نباشد.


باتشکر مجتبی ستوده
دلکوک باشید و دلآرام



-------------------------------------------------
پ ن : کوچ کردیم از http://sotoudeh.blogfa.com  به اینجا قدوم همراهان قدیمی بر تیام مجتبی
پ ن : این کلیپ را هم ببنید http://www.aparat.com/v/1tryO

مترسک دیوونه

تراژدی "جدایی من از من "
تراژدی که لایق گرفتن اسکار بود
و من دیگر دلم برای خودم تنگ میشود آیا ؟
منی که صادقانه دوستت داشت با همه فاصله ها ...
همه تفاوت ها ...
همه دیر ها و دور هااااا ...
دوستت داشتم بی تااا ...

همین من ... 
ساده ، عام ... همین من
یک مترسک با همه دیوانگی ها

آی آدم ها .... حتی اگر آن سوی ابرها باشد
دوستش دارم

چون ... !!!
.
.
.
.
.
.
چون دوستش دارم و فقط همین
دوستش دارم
بدون دلیل 
فقط دوستش دارم
همین ...
ساده و دیوانه وااااااااار





مجتبی ستوده | 18 فروردین 92 |  بغضم بشکن جان من

مترسک دیوونه

هر وقت قصد می‌کنم دیگر از تو ننویسم
باران می‌بارد ...
نغمه‌ای زمزمه می‌شود ...
کسی از تو می‌پرسد ...
خاطره‌ای جان می‌گیرد!
و من در کشاکش این نبرد نابرابر
همیشه مغلوب می‌شوم
نبودنت درد می‌کند!
من به دستهای خالی‌ام خیره می‌شوم
و در ناباوری‌های بی‌رحمانه‌ی تمام روزهای نبودنت
دست‌های خالی‌ام ... جای خالی‌ات ... نبودنت
و این پاهای خسته‌ی بی‌پرسه
درد می‌گیرد ...







مجتبی ستوده | 18 فروردین 92 | درد دارم میفهمی !!

مترسک دیوونه

.
.
.
.
.
.
دیروز شب...

برگ برگ شعرهایم را جنون گرفت
دیوانه شدند واژه هایم
شعر هایی که پر از آرزوهای به تو رسیدن بود!
دیروز شب
گریستم ، بدون اشک
فریاد زدم ، بدون صدا
دیروز شب
من به تو نیاز داشتم بدون خواست
نبودی
تنها ماندم
مثل هزار سال قبل و هزاران سال بعد
تنها به یادت
تنها در خاطرم
من تنها با تو بودم






مجتبی ستوده | 18 فروردین 92 | دیروز شب
پ ن : ای کاش! من، مترسک نمی شدم...

مترسک دیوونه

سکوتی اختیار کردم 
به بزرگی تمام دلتنگی هایم
دلتنگی هایی که روز به روز زیاد میشود
و من میدانم آخر مرا میکشد

شاید خنده دار باشد
عشق بازی من و تو
میدانم که میدانی

پر از دل تنگیم
دل تنگی هایی به بزرگی دوست داشتنت
دوست داشتنی بدون تا
بی تااا دوستت دارم
خــــــــــاتونم






مجتبی ستوده |  18 فروردین 92 | سکوت را بفهمیم

مترسک دیوونه