ى نىمکت چوبى میان این جاده
هواى پاکی و تازه ، حس یک جاده
نسىم صبح که مثل طراوت این جاده
مرا گرفته در آغوش مثل این جاده
م.ستوده | 30 فرودین 93 | انجمن جنون بداهه ها
شب که مىشود
شعرهاىم را در آغوش مىگىرم
و زىر رگبار
تنهاىى
آرام مىمىرم
آرااام جان مىدهم
لامصب چه آغوش داغى دارد
شعر هاىم
م.ستوده | 3 اردیبهشت 93 | انجمن جنون بداهه ها